سلام
من پنج ساله ازدواج کردم..مشکلات زیادی داشتم اما سه روزه تحملم از قضیه جاری تموم شده
شوهرم به شوهر خواهرم حسادت میکنه صبح روزیکه میخواستیم بریم منزل پدرم مهمونی گفت دیروز بهت زنگ زدم بچه قبل از اینکه تماس قطع بشه گفته دایی«شوهرخواهرم»زنگ زده مامان ،،حالا اون بدبخت اصلا به من زنگ نزده تومدتی که با خواهرم ازدواج کرده،،خلاصه من بهم برخورد و گفتمش داری بهم تهمت میزنی و شروع شد دیگه محل من نگداشت و خونه پدرم ازش خواستم تومش کنه و لباسشرو کشیدم سمت خودم تا با عصبانیت نره از اتاق بیرون اونم منو کوبید تو دیوارو گفت دیگه لباس منو نکش ،،،من خیلی احساساتی هستم و کلی گریه کردم اما نگذاشتم خانوادم بفهمن حالا اون گیر داده بعد پنج سال ابرو منو جلو خانوادت بردی و دعوامون رو علنی کردی مدام بهم بیمحلی و توهین میکنه
کلا ادم حسود و کمبود داری هست ،،کمبود محبت از کودکی من خیلی سعی میکنم براش جبران کنم اما گربه کور هست و نمیبینه
خسته شدم میگین چکار کنم؟
بعد سه روز ،،دیروز تاحالا هرچی منت کشیدم کوتاه نیومد که نیومد،،امروز صبح هم ن جواب سلامم داد نه خداحافظی کرد و رفت،،انگار دیوار بهش حرف میزنم با پرخاش بهم میگه دهنت رو ببند و خفه شو،،، نمیدونم چکار کنم دعوای طولانی نداشتیم همیشه با منت کشی من کوتاه اومده چکار کنم